معنی

سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو
سایر معانی: (پزشکی) مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم، وابسته به خوی و عادت، عادی، کهنه کار، سابقه دار، وخیم، جدی، بیمار مزمن، کسی که دچار مرض دیرپای است، (انگلیس - خودمانی) بسیار بد، کند

دیکشنری

مزمن
صفت
chronic, persistentمزمن
severe, intense, violent, drastic, intensive, chronicشدید
old, ancient, chronic, deep-rooted, deep-seatedدیرینه
chronicگرانرو
hard, difficult, tough, strict, rigid, chronicسخت

ترجمه آنلاین

مزمن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.