تحصیل کرده، فرهیخته، تحصیل شده سایر معانی: آموخته، آموزش دیده، تعلیم یافته، بر مبنای اطلاع و تجربه (در برابر دیمی یا همین جوری یا الله بختکی و غیره)، بررسی شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با تجربه، ورزیده، اموخته سایر معانی: کار کشته، کارآزموده، کاردیده، کهنه کار، مجرب، سرد و گرم چشیده
ممیز، متخصص، خبره، کارشناس، ویژهگر، ویژه کار، ماهر سایر معانی: کاردان، اهل فن، کارشناسانه [برق و الکترونیک] متخصص، خبره [مهندسی گاز] متخصص، کارشناس، خبره [صنعت] ماهر، خبره، متخصص، کارشناس [ح ...
سپری، متناهی سایر معانی: فرزانه، با معرفت، فرهیخته، آموخته، والا، فراگشته، نابود، شکست خورده، کسی که کارش تمام است (یا کارش ساخته است)، پایان یافته، تمام (شده)، انجامیده، کامل (شده)، تکمیل ( ...
هنرمند، هنردستی، پیشه دستی، صنعت دستی، حرفه ای سایر معانی: مهارت در کارهای دستی، دست ورزی، صنعت گری، هنرکاری، هوتخشی، شغل مستلزم مهارت در کارهای دستی، دست ورزگری
ادمکش مزدور، تروریست مزدور سایر معانی: (عامیانه)، آدمکش مزدور، قاتل حرفه ای، (کسی که برای انجام امور ناخوشایند یا خلاف وجدان مثلا اخراج کارمندان یا کاستن زیاد بودجه استخدام شده است) شمر ادار ...
آدمکش مزدور، آدم کش حرفه ای
ناویژه کار، شخص غیر روحانی، شخص عامی، شخص غیر وارد، خارج از حرفه یا فن خاصی سایر معانی: آدم غیر روحانی یا غیر معمم (در برابر: روحانی یا کشیش clergy)، غیر کشیش، غیر آخوند، غیر متخصص، غیر حرفه ...
وسیله معاش، معیشت، معاش، اعاشه سایر معانی: گذران، وسیله ی امرار معاش
پیمان، سوگندنامه، عهد، سوگند، یمین، میثاق، عهد کردن، قسم خوردن، سوگند خوردن سایر معانی: قسم، (به کار بردن نام خدا و مقدسان با خشم یا برای تاکید و غیره) توهین به مقدسات، ذکر نام خدا به طریق ن ...
(در مورد نویسنده) اسم مستعار، نام قلم، نام مستعار نویسنده، نام نویسندگی
اسایش دهنده، رهائی دهنده، گره گشا