experienced
/ɪkˈspɪr.iː.ənst/

معنی

با تجربه، ورزیده، اموخته
سایر معانی: کار کشته، کارآزموده، کاردیده، کهنه کار، مجرب، سرد و گرم چشیده

دیکشنری

با تجربه
صفت
experienced, thoroughbred, practiced, practisedبا تجربه
experiencedورزیده
taught, experiencedاموخته

ترجمه آنلاین

با تجربه

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.