finished
معنی
سپری، متناهی
سایر معانی: فرزانه، با معرفت، فرهیخته، آموخته، والا، فراگشته، نابود، شکست خورده، کسی که کارش تمام است (یا کارش ساخته است)، پایان یافته، تمام (شده)، انجامیده، کامل (شده)، تکمیل (شده)، پرداخته، باکمال، مهذب
[نساجی] تکمیل شده
[ریاضیات] تمام شده، تمام، مختوم
سایر معانی: فرزانه، با معرفت، فرهیخته، آموخته، والا، فراگشته، نابود، شکست خورده، کسی که کارش تمام است (یا کارش ساخته است)، پایان یافته، تمام (شده)، انجامیده، کامل (شده)، تکمیل (شده)، پرداخته، باکمال، مهذب
[نساجی] تکمیل شده
[ریاضیات] تمام شده، تمام، مختوم
دیکشنری
تمام شده
صفت
finishedمتناهی
elapsed, expired, finishedسپری
ترجمه آنلاین
به پایان رسید
مترادف
accomplished ، all around ، classic ، consummate ، cultured ، elegant ، expert ، exquisite ، flawless ، impeccable ، many sided ، masterly ، perfected ، polished ، professional ، proficient ، skilled ، smooth ، suave ، urbane ، versatile