(قدیمی) رجوع شود به: compliant، قابل موافقت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر [برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند ...
تنظیم پذیر، تعدیل پذیر سایر معانی: تعدیل پذیر، تنظیم پذیر [سینما] قابل تنظیم [برق و الکترونیک] قابل تنظیم [مهندسی گاز] قابلیت تنظیم، قابل تطبیق [نساجی] قابل تنظیم - قابل تطبیق [ریاضیات] قابل ...
تابع، متمایل، رام، رام شدنی، قابل جوابگویی سایر معانی: مسئول، جوابگو، پاسخگو، موظف، رهنمودپذیر، هدایت شدنی، پذیرا، آزمون پذیر، قابل بررسی، تحت نفوذ، اتهام پذیر
رام، رام شدنی، سر براه، مطیع، سربزیر، تعلیم بردار سایر معانی: حرف شنو
فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح سایر معانی: کشایند، کشی، جهمند، کشان، کشمند، (دارای توانایی زود چیره شدن بر غم یا خستگی و غیره) سبکروح، انعطاف پذیر، خم پذیر، نرمش دار، (اقتص ...
رجوع شود به: flexible، نرم، رام شو، قابل تغییر، قابل تطبیق
چمن، سبزه، رنگ سبز، ترو تازه، بی تجربه، خام، نارس، خرم، سبز، تازه، سبز شدن، سبز کردن سایر معانی: (رنگ چشم) میشی، سبز و خرم، پوشیده از گیاه سبز، سبزی دار، سبز رنگ کردن یا شدن، ملایم، زنده، فع ...
ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه سایر معانی: چموش، دیر رام، سخت لگام، دیر مهار، سرکش، توسن، خیره سر، (فلز و غیره) سخت (که مشکل می شود با آن کار کرد)، (بیماری) دیردرما ...
نرم، تاشو، خم شو، خمیده، مطیع، خمیده کردن، خم کردن، تا کردن، تمرین نرمش کردن سایر معانی: قابل انعطاف، خم پذیر، خمش پذیر، خم شدنی، دارای بدن نرمش دار، پرنرمش، نرمش کردن، (معمولا با: up) تمرین ...
لنگ، لنگی، نرم، قابل انحناء، شل، اهسته رو، لنگیدن، خمیدن، شلیدن سایر معانی: لنگان لنگان رفتن، (کشتی و اسب و اتومبیل عیب دار و غیره) لک لک کنان رفتن، افتان و خیزان رفتن، لنگش، شل (به ویژه در ...
چابک، چالاک، نرم، تاشو، قابل انحناء، بنرمی سایر معانی: lissome نرم