intractable
/ˌɪnˈtræktəbl̩/

معنی

ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه
سایر معانی: چموش، دیر رام، سخت لگام، دیر مهار، سرکش، توسن، خیره سر، (فلز و غیره) سخت (که مشکل می شود با آن کار کرد)، (بیماری) دیردرمان، سخت درمان، خود سرانه

دیکشنری

رام نشدنی
صفت
intractable, indomitable, tameless, indocileرام نشدنی
intractableلجوجانه
wayward, unruly, rebellious, disobedient, fractious, intractableمتمرد
militant, contentious, quarrelsome, stubborn, antagonistic, intractableستیزه جو
opinionated, wayward, willful, overconfident, presumptuous, intractableخود سر
disobedient, contumacious, intractableسرپیچ
stubborn, obstinate, dour, opinionated, dogged, intractableلجوج

ترجمه آنلاین

غیرقابل حل

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.