معنی

چمن، سبزه، رنگ سبز، ترو تازه، بی تجربه، خام، نارس، خرم، سبز، تازه، سبز شدن، سبز کردن
سایر معانی: (رنگ چشم) میشی، سبز و خرم، پوشیده از گیاه سبز، سبزی دار، سبز رنگ کردن یا شدن، ملایم، زنده، فعال، وابسته به جوانی، نرسیده، کال، کم تجربه، گول خور، ساده دل، خشک نشده، تر، نگد، طرفدار حراست محیط زیست، حسود، میدان چمن پوش، (در ورزش گلف) چمن صاف دور سوراخ، سبز و خرم کردن یا شدن، (جمع) شاخ و برگ سبز (که در تزیینات به کار می رود)، (جمع) سبزیجات، (خودمانی) اسکناس (بیشتر long green و folding green می گویند)، رودخانه ی گرین (که از غرب ایالت وایومینگ در آمریکا سرچشمه گرفته و به رود کلرادو در ایالت یوتا می ریزد)، در جمع سبزیجات، معتدل
[نساجی] سبز
[پلیمر] خام
[آب و خاک] سبز

دیکشنری

سبز
اسم
greenرنگ سبز
brunette, grass, brunet, green, greenery, vertسبزه
grass, lawn, turf, sod, meadow, greenچمن
greenترو تازه
فعل
green, sprout, germinate, grow, shootسبز شدن
green, germinate, growسبز کردن
صفت
green, fresh, blooming, immature, viridescent, unripeسبز
raw, crude, naive, green, unfeasible, rareخام
new, fresh, recent, young, green, lateتازه
premature, immature, unripe, green, raw, embryonicنارس
green, blooming, fresh, gay, merry, vividخرم
naive, unskilled, immature, raw, unskillful, greenبی تجربه

ترجمه آنلاین

سبز

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.