متشکل، سازمان یافته سایر معانی: سازمان یافته، متشکل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درهم و برهم، تشکیل نشده، نابسامان، فاقد سازمان، غیر مشتکل سایر معانی: بی سازمان، سازمان نیافته، مغشوش، بی ساختار، فاقد ساختار مواد آلی یا موجودات زنده
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری سایر معانی: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس [کامپیوتر] مدیر- نام حسابی ک ...
بی نظم، پرهرج ومرج سایر معانی: آشفته، درهم و برهم، نابسامان، به هم ریخته، ژول، آشوبناک، ناآرام، هرت، هرکی هرکی
گرد اوردن، همگرادنی کردن، تالیف کردن سایر معانی: (از سرچشمه های مختلف) گردآوری کردن، جمع آوری کردن، (آمار و اطلاعات و غیره) تنظیم کردن، تهیه کردن، تدوین کردن [کامپیوتر] کامپایل ؛همگردانی کرد ...
متفق، متفق، موتلف، هم پیمان، متحد، متفق کردن سایر معانی: (جنگ های داخلی امریکا - c بزرگ) وابسته به ایالات جنوبی، جنوبی، طرفدار جنوب، (در امور غیرقانونی) همدست، شریک جرم، توطئه گر، عضو کنفدرا ...
ایجاد کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن سایر معانی: بنا کردن، احداث کردن، (هندسه) رسم کردن، ساختمان، ساختار، سازه، کدواده، نظریه، همسازه، مفهوم، ابداع کردن، تدوین کردن، انشا کردن [عمران و ...
پریشان کردن، بر هم زدن، مضطرب ساختن سایر معانی: (آرامش کسی را) به هم زدن، آشفته کردن، هراساندن، بور کردن
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده سایر معانی: درهم و برهم، مغشوش، ناسرواد، ناراستاد، پریشان، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، بیمار، دچار اختلال [نساجی] نامنظم - پیوند ...
بی ترتیب، شلوغ، بی نظم سایر معانی: نامرتب، نامنظم، درهم و برهم، مغشوش، پریشان، بی سامان، (اجتماع یا فرد) پراغتشاش، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، مختل، شلوه، ناامن
انجام دادن، عمل کردن، بدرد خوردن، کردن، کفایت کردن سایر معانی: انجامیدن، پایان دادن، تمام کردن، به انجام رساندن، آماده کردن، ایجاد کردن، موجب شدن، سبب شدن، تولید کردن، پرداختن به (کاری)، رسی ...
ساختن، از خود در آوردن، تقلید و جعل کردن، بافتن و از کار در آوردن سایر معانی: بنا کردن، (در کارخانه یا کارگاه و غیره) تولید کردن، فروردن، فرآوردن، همگذاشت کردن، (دروغ) بهم بافتن، (داستان و غ ...