confederate
/kənˈfedərət/

معنی

متفق، متفق، موتلف، هم پیمان، متحد، متفق کردن
سایر معانی: (جنگ های داخلی امریکا - c بزرگ) وابسته به ایالات جنوبی، جنوبی، طرفدار جنوب، (در امور غیرقانونی) همدست، شریک جرم، توطئه گر، عضو کنفدراسیون (پیمانگان)، هم آرمان

دیکشنری

کنفدراسیون
اسم
confederateمتفق
فعل
confederate, uniteمتفق کردن
صفت
confederate, allegiant, federateهم پیمان
confederateمتفق
confederateموتلف
united, unified, allied, integrated, federate, confederateمتحد

ترجمه آنلاین

کنفدراسیون

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.