unorganized
/əˈnɔːrɡəˌnaɪzd/

معنی

درهم و برهم، تشکیل نشده، نابسامان، فاقد سازمان، غیر مشتکل
سایر معانی: بی سازمان، سازمان نیافته، مغشوش، بی ساختار، فاقد ساختار مواد آلی یا موجودات زنده

دیکشنری

سازماندهی نشده
صفت
sloppy, untidy, unorganized, desultory, turbid, intricateدرهم و برهم
unorganizedنابسامان
unorganizedفاقد سازمان
unorganizedغیر مشتکل
unformed, unorganized, unconstitutedتشکیل نشده

ترجمه آنلاین

سازماندهی نشده

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.