discompose
/ˌdɪskəmˈpoʊz/

معنی

پریشان کردن، بر هم زدن، مضطرب ساختن
سایر معانی: (آرامش کسی را) به هم زدن، آشفته کردن، هراساندن، بور کردن

دیکشنری

برطرف کردن
فعل
discompose, disquiet, disturbمضطرب ساختن
confound, ail, afflict, agitate, discompose, dishevelپریشان کردن
bash, disturb, ruffle, faze, unsettle, discomposeبر هم زدن

ترجمه آنلاین

متلاشی کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.