ابدیت، ابد، بقاء، سرمد، ازلیت، جاودانی، بی زمانی سایر معانی: جاودانگی، جاویدی، تمام نشدنی، آخرت، حیات اخروی، زندگی جاودانه، جهان آخرت، (مجازی) یک قرن، یک عصر، مدت طولانی، مرگ، مکرر، بدون سرا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اصول اخلاق سایر معانی: (فلسفه) کردار شناسی، بهخوی شناسی، بهکردار شناسی، علم الاخلاق، (سیستم اخلاقی و رفتاری شخص یا مذهب یا حرفه و غیره) کردارگان، خویگان، به خویگان، بهکردارگان، اخلاقیات، رسا ...
مکروهداشتن، نفرت کردن از، بد خواندن سایر معانی: بیزار بودن، متنفر بودن، نفرت داشتن، منزجر بودن، ناسزا گفتن، دشنام دادن، فحش دادن، با تحقیر (یا تنفر و غیره) صحبت کردن، (شدیدا) خرده گیری کردن، ...
بیگانه، خارجی، عجیب و غریب سایر معانی: غیر محلی، غریبه، (به طور جالب و خوشایند) شگفت انگیز، خارق العاده، کم نظیر، (گیاه شناسی - جانورشناسی) غیربومی، مرموز، خوش رنگ [زمین شناسی] غیربومی، بیگا ...
انتظار داشتن، منتظر بودن، چشم داشتن، حامله بودن سایر معانی: پیش بینی کردن، (پیدایش یا وقوع چیزی را) محتمل پنداشتن، توقع داشتن، چشم داشت داشتن، متوقع بودن، بیوسیدن، گوش به در بودن، گوش به زنگ ...
خبرگی، مکتب، تجربه، ورزیدگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی، ازمایش، کشیدن، تحمل کردن، تجربه کردن سایر معانی: آروین، کارکشتگی، کارآزموده، کاردیدگی، سرگذشت، رویدادهای پیشینی (در عمر یک فرد یا گرو ...
با تجربه، ورزیده، اموخته سایر معانی: کار کشته، کارآزموده، کاردیده، کهنه کار، مجرب، سرد و گرم چشیده
سطح، بیرونی، ظاهری، بیرون، خارج، خارجی، ظاهر سایر معانی: برونی، برونین، برون مرزی (در برابر: درونی internal)، مشهود، مجسم، خارج از ذهن و مغز انسان، از بیرون، برونزاد، از بیرون به درون، برون ...
زیادی، زائد، یدکی، بسیار، اضافی، بزرگ، خیلی سایر معانی: بیشین، بیشتر، اضافه، افزودین، دیگر، افزونه، (جمع) اضافات، مخلفات، افزونه ها، افزوده، (پیش از صفت می آید) بسیار، (فیلم سینمایی و غیره) ...
پژمرده سایر معانی: پژمردن، خشک شدن، کم رنگ شدن، بی نور شدن، کم کم ناپدیدی شدن محو کردن، محو شدن
معشوقه سایر معانی: معشوقه
بعید، شبیه بعید سایر معانی: غیر میسر، (هر چیز باور نکردنی یا غیرمعقول یا غیر معمول) بعید، نامیسر، باور نکردنی، غیرواقع، (قدیمی) آورده شده از راه دور، دور آورد، دورودراز، زورکی، ازدورامده ...