معنی

زیادی، زائد، یدکی، بسیار، اضافی، بزرگ، خیلی
سایر معانی: بیشین، بیشتر، اضافه، افزودین، دیگر، افزونه، (جمع) اضافات، مخلفات، افزونه ها، افزوده، (پیش از صفت می آید) بسیار، (فیلم سینمایی و غیره) سیاهی لشگر، هنرپیشه ی افزودین، بازیگر غیر مهم، (روزنامه و غیره) شماره ی فوق العاده، پیشوند: خارج از، برون، بیرون از، علاوه بر، برونی، فوق العاده، پیشوند خارجی
[سینما] هنرپیشه سیاهی لشکر - سیاهی لشکر - رلهای کوچک و سیاهی لشکر
[فوتبال] ویژه
[مهندسی گاز] زیادی، اضافی
[نساجی] اضافه - ویژه
[ریاضیات] اضافی

دیکشنری

اضافی
اسم
wealth, extra, excess, surplus, immensity, excrescenceزیادی
قید
very, many, much, extremely, far, extraخیلی
صفت
additional, extra, further, supplementary, supernumerary, plusاضافی
numerous, extra, abundant, damn, manifold, parlousبسیار
waste, superfluous, redundant, extra, surplus, unneededزائد
great, large, big, major, mighty, extraبزرگ
spare, extraیدکی

ترجمه آنلاین

اضافی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.