معنی

پژمرده
سایر معانی: پژمردن، خشک شدن، کم رنگ شدن، بی نور شدن، کم کم ناپدیدی شدن محو کردن، محو شدن

دیکشنری

محو شده
صفت
faded, withered, withering, droopy, pale, sereپژمرده

ترجمه آنلاین

محو شده است

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.