چیز غریب، حس کنجکاوی، غرابت سایر معانی: کنجکاوی، فضولی، سر در کار دیگران کردن، (هر چیز نادر یا تازه و عجیب و غریب) بدیع، بدیعه، نادره، تحفه، شگرفه، کمیاب [ریاضیات] کنجکاوی، شگفتانه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکار، جستجو، صید، نخجیر، صید کردن، جستجو کردن در، تفحص کردن، شکار کردن سایر معانی: بشگرد، به شکار رفتن، نخجیر کردن، (معمولا با : down) تعقیب کردن، دنبال رفتن یا کردن، جستجو کردن، (با : up یا ...
خیره چشم، بیشرمانه، بی ربط، گستاخ سایر معانی: نامربوط، ناوابسته، ناوارد، پررو، پیش جواب، جسور، گستاخانه، بی ادبانه، جسورانه [حقوق] نامربوط، بی ربط
پی جو، کنجاو سایر معانی: کنجکاو، مشتاق پرسش و یادگیری، آموزخواه، آموزدوست، پرسان، فضول
فضولی، کنجکاوی
دخالت، فضولی سایر معانی: مداخله، دست درازی، انگلک، (فیزیک: اثر دو موج هم بسامد صدا یا نور یا آب و غیره بر یکدیگر) تداخل، پژولش، هم خلیدن، (رادیو و تلویزیون و غیره) پارازیت، خش خش، رویهم افتا ...
فضول، ناخوانده، سرزده، فضولانه، بزور داخل شونده، فرو رونده سایر معانی: مزاحم، مخل، مداخله آمیز، (زمین شناسی) گدازه رانی شده، گدازه رانده، سرزده اینده، ناخوانده وارد شونده [زمین شناسی] نفوذی ...
وابسته به کندوکاو، تحقیقی، بازجویانه، جستجوگرانه (investigatory هم می گویند)، مبنی بر رسیدگی، باز جو ینده
فضول، دارای شامه تیز سایر معانی: (در کار دیگران) کنجکاو، nosey دارای شامه تیز
مزاحم، فضول سایر معانی: تحمیل گر، سر بار، سر خر، خود نما، خود نمایانه، جلف
(به طور ناخوشایند) کنجکاو، فضول، کنجکاوانه، کاوش کننده
(کشتی) فواره ی آب خوری، بشکه اب عرشه کشتی، فواره اب اشامیدنی