intrusive
معنی
فضول، ناخوانده، سرزده، فضولانه، بزور داخل شونده، فرو رونده
سایر معانی: مزاحم، مخل، مداخله آمیز، (زمین شناسی) گدازه رانی شده، گدازه رانده، سرزده اینده، ناخوانده وارد شونده
[زمین شناسی] نفوذی این اصطلاح برای مجموعه ای از سنگها بکار می رود که عمدتا آذرین بوده و در درون سنگهای قدیمی تر نفوذ کرده اند. توده های نفوذی معمولا بر اساس اندازه، شکل و ارتباط هندسی آنها با سنگهای اطراف طبقه بندی می شوند.
سایر معانی: مزاحم، مخل، مداخله آمیز، (زمین شناسی) گدازه رانی شده، گدازه رانده، سرزده اینده، ناخوانده وارد شونده
[زمین شناسی] نفوذی این اصطلاح برای مجموعه ای از سنگها بکار می رود که عمدتا آذرین بوده و در درون سنگهای قدیمی تر نفوذ کرده اند. توده های نفوذی معمولا بر اساس اندازه، شکل و ارتباط هندسی آنها با سنگهای اطراف طبقه بندی می شوند.
دیکشنری
سرزده
صفت
intrusive, suddenسرزده
uninvited, intrusive, forbidding, uncalled-forناخوانده
intrusive, officious, curious, obtrusiveفضول
intrusive, officiousفضولانه
intrusiveبزور داخل شونده
intrusiveفرو رونده
ترجمه آنلاین
سرزده
مترادف
forward ، interfering ، invasive ، meddlesome ، meddling ، nosy ، presumptuous ، protruding ، prying