interference
/ˌɪntərˈfɪrəns/

معنی

دخالت، فضولی
سایر معانی: مداخله، دست درازی، انگلک، (فیزیک: اثر دو موج هم بسامد صدا یا نور یا آب و غیره بر یکدیگر) تداخل، پژولش، هم خلیدن، (رادیو و تلویزیون و غیره) پارازیت، خش خش، رویهم افتادن (صداها)، (ورزش) بازداری (غیرقانونی)
[شیمی] تداخل
[عمران و معماری] تداخل
[کامپیوتر] مداخله، تداخل .
[برق و الکترونیک] تداخل - تداخل 1. هر انرژِ نامطلوبی که با سیگنالهای مطلوب دریافتی تداخل می کند . تداخل مصونوعی بر اثر عملکرد نامناسب وسایل الکتریکی تولید می شود و سیگنالهای تداخلی مربوط به آن یا به صورت امواج الکترومغناطیسی در فضا و یا به شکل امواج رونده در سیمهای برق منتشر می شوند . پدیده های جوی نظیر آذرخش نیز موجب بروز تداخلهای تابشی می شوند . امکان بروز تداخل فرستنده های رادیویی در مکانهای خاص نیز وجود دارد . 2. تقویت و تضعیف متناوب و منظم دو یا چند موج همدوس در هنگام بر هم نهی آنها .
[فوتبال] سدکردن حریف
[نساجی] تداخل
[ریاضیات] تداخل، اختلاف
[پلیمر] تداخل، مزاحمت
[روانپزشکی] تداخل. 1- بطور کلی، هر فرآیندی که در آن دو عمل تعارضی وجود دارد بطوری که موجب کاهش عملکرد می گردد. در اصطلاح عوام کارها سد را هم می گردند. 2- در نورشناسی و صداشناسی، کاهش دامنه یک موجب مرکب وقتی در یا چند الگوی موجی بهم می رسند. 3- در روان شناسی اجتماعی، تعارض بین هیجانات، انگیزه ها، و ارزش های رقیب.
[آمار] 1. اختلال 2. تداخل
[آب و خاک] تداخل، دخالت

دیکشنری

دخالت
اسم
interference, hand, interpositionدخالت
pry, intrusion, interference, officiousnessفضولی

ترجمه آنلاین

دخالت

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.