obtrusive
معنی
مزاحم، فضول
سایر معانی: تحمیل گر، سر بار، سر خر، خود نما، خود نمایانه، جلف
سایر معانی: تحمیل گر، سر بار، سر خر، خود نما، خود نمایانه، جلف
دیکشنری
ترسناک
صفت
annoying, pesky, troublesome, obtrusive, bothersome, molestingمزاحم
intrusive, officious, curious, obtrusiveفضول
ترجمه آنلاین
مزاحم
مترادف
bulging ، busy ، forward ، impertinent ، importunate ، interfering ، intrusive ، jutting ، meddlesome ، meddling ، nosy ، noticeable ، officious ، presumptuous ، prognathous ، projecting ، prominent ، protruding ، protuberant ، prying ، sticking out