جرنگ جرنگ، صدای جرنگ، صدای جرنگ جرنگ کردن، طنین داشتن، دارای طنین کردن سایر معانی: (مانند صدای زنگوله) جیرینگ جیرینگ کردن، دیلینگ دیلینگ کردن، (زبان کودکانه) شاشیدن، (زنگوله و غیره را) به صد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جرنگ جرنگ، طنین زنگ، طنین ناقوس سایر معانی: صدای زنگ یا زنگوله: دیلینگ دیلینگ
طره، گیسو سایر معانی: (جمع) گیسوان، (زن - بلند و فراوان) مو، (در اصل) طره ی گیسو، موی بافته، حلقه ی گیسو، دسته ی مو، گیس بافته، بافتن، طره کردنtress _پسوند: زن (رجوع شود به: -ess) ...
بی مزه، بدیهی، مبتذل، بیهوده، ناچیز، نا قابل، چیزهای بی اهمیت، جزیی سایر معانی: کم اهمیت، جزئی، پیش پا افتاده، خرده ریز، کم مایه [مهندسی گاز] بلااثر، بی ارزش [ریاضیات] بدیهی، بیمایه، واضح، م ...
ساده، صمیمی، بی ریا، بی پیرایه، بی تکلیف سایر معانی: دگرگون نشده، بی تغییر، نادگرسان، تحت تاثیر قرار نگرفته
ازاد، اعزام نشده، ناوابسته، توفیق نشده، منتظردستور سایر معانی: باز، بسته نشده، گیر انداخته نشده، چفت یا زنجیر نشده، غیر متصل، مستقل، نا سر سپرده، نامزد نشده، ازدواج نکرده، مجرد
قطعی، تسلیم نشو، غیر قابل انعطاف، مصالحه ناپذیر، سخت ناسازگار، تمکین ندادنی سایر معانی: مصمم، انعطاف ناپذیر، سازش ناپذیر، آشتی ناپذیر، آشتی نکردنی، بی گذشت، نستوه
پیچیده، غامض، غیر صریح، غیر مفهوم سایر معانی: غیر قابل فهم، درک نکردنی، نا مفهوم، غام
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن سایر معانی: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شد ...
عزب سایر معانی: غیر متاهل، عروسی نکرده
[فوتبال] غیرقابل استفاده
سرکش، گردن کش سایر معانی: سرکش، گردنکش