unaffected
معنی
ساده، صمیمی، بی ریا، بی پیرایه، بی تکلیف
سایر معانی: دگرگون نشده، بی تغییر، نادگرسان، تحت تاثیر قرار نگرفته
سایر معانی: دگرگون نشده، بی تغییر، نادگرسان، تحت تاثیر قرار نگرفته
دیکشنری
بدون تأثیر
صفت
unaffected, unadorned, free-standingبی پیرایه
unaffected, heartfelt, sincere, candid, naive, naifبی ریا
simple, easy, plain, naive, modest, unaffectedساده
unaffected, pendantبی تکلیف
sincere, intimate, cordial, warm, heartfelt, unaffectedصمیمی
ترجمه آنلاین
بی تاثیر
مترادف
artless ، candid ، direct ، folksy ، forthright ، frank ، genuine ، guileless ، homey ، ingenuous ، modest ، naive ، natural ، plain ، simple ، sincere ، single ، spontaneous ، straightforward ، true ، unartificial ، unassuming ، unpretentious ، unschooled ، unspoilt ، unstudied ، up front