unattached
معنی
ازاد، اعزام نشده، ناوابسته، توفیق نشده، منتظردستور
سایر معانی: باز، بسته نشده، گیر انداخته نشده، چفت یا زنجیر نشده، غیر متصل، مستقل، نا سر سپرده، نامزد نشده، ازدواج نکرده، مجرد
سایر معانی: باز، بسته نشده، گیر انداخته نشده، چفت یا زنجیر نشده، غیر متصل، مستقل، نا سر سپرده، نامزد نشده، ازدواج نکرده، مجرد
ترجمه آنلاین
غیر متصل
مترادف
apart ، at liberty ، autonomous ، available ، detached ، fancy free ، footloose ، independent ، off the hook ، on one's own ، separate ، single ، unaffiliated ، uncommited ، unconnected ، uninvolved ، unmarried