تکه بزرگ، کلوخه سایر معانی: تکه ی بزرگ (به ویژه گوشت یا نان)، گوشتپاره، پاره ی نان، قلنبه، راسته ی گوشت، (خودمانی) مرد خوش هیکل و جذاب، هیکل دار و گیرا، (مرد) تیکه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کهنه پرستی، محافظه کاری
(صدای ناگهانی و خفه مانند صدای تبر) تپ، تپ تپ، تاپ
پسندیده، قابل تحسین، ستوده، قابل پسند، خیلی خوب سایر معانی: ستودنی، تحسین انگیز، شایسته، عالی، بسیار خوب
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم سایر معانی: حصه، سهمیه، بخش، قسمت، توزیع، تعیین، تعیین سهام [ریاضیات] تخصیص اعتبار، تخصیص، تقسیط اعتبار، تسهیم، سهم، اختصاص، تخصیص سهم ...
میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان، بالغ شدن، رسیدن سایر معانی: بالغ شدن بر، سرزدن به، رسیدن به، جمع (حساب)، مجموع، سرجمع، به مثابه، معادل، اندازه، تعداد [حسابداری] مبلغ [صنعت] مقدار ...
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده سایر معانی: جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش [صنعت] جذاب، دلکش، دلربا [ریاضیات] کششی، ربایش، جاذ ...
چاق، گوشتالو سایر معانی: چاق و چله، گرد و قلمبه، لمتر، گومبل، لنبه، تپل، خپله، پهن رخسار
خوشامد گویی کردن، چندک زدن، دولا شدن، قوز کردن سایر معانی: (برای حمله و یا از ترس و غیره) خود را جمع کردن، خف کردن، کز کردن، دولا کردن یا شدن، (چاپلوسانه) تعظیم و تکریم کردن، خضوع و خشوع کرد ...
پیه، چاق، چربی، سمین، چاق، ضخیم، چربی دار، فربه، چرب، چربی دار کردن، فربه یا پرواری کردن سایر معانی: گوشتالو، گوشتگن، لمتر، شهله، روغن، دمبه، روغن دار، روغنی، (چوب) انگم دار، صمغ دار، کلفت، ...
فربه، گوشتی، گوشت دار، کوشتالو، بی استخوان سایر معانی: چاق، گوشتالو، گوشت مانند، گوشتین، لحمی
نسبتا خوب سایر معانی: نسبتا خوب