معنی

پیه، چاق، چربی، سمین، چاق، ضخیم، چربی دار، فربه، چرب، چربی دار کردن، فربه یا پرواری کردن
سایر معانی: گوشتالو، گوشتگن، لمتر، شهله، روغن، دمبه، روغن دار، روغنی، (چوب) انگم دار، صمغ دار، کلفت، ستبر، گنده، بارور، غنی، حاصلخیز، پرنعمت، پربرکت، در ناز و نعمت، پردرآمد، پررونق، (کار) گرفته، پرسود، پرمنفعت، وافر، فراوان، زیاد، هنگفت، وسناد، بسیار، چاقی، فربهی، گوشتالویی، ستبری، غنی ترین و بهترین بخش هر چیز، هرچیز زیادی یا غیرضروری که بشود آن را برید یا جدا کرد و دور انداخت، کودن، دیرفهم، احمق، کالیوه، لاده، (شیمی ـ جمع) روغن های جامد، روغن دج، دجروغن (اگر آبگونه باشد می گویند : روغن های آبگونه، آبسانروغن oils)، چاق کردن یا شدن، پروار کردن یا شدن (امروزه بیشتر می گویند : fatten)
[علوم دامی] زنجیره طویلی از هیدروکربنها
[کامپیوتر] جدول تخصیص فایل علامت اختصاری file allocatioon table ( جدول تخصیص فایل ) . بخشی از دیسک که دارا ی اطلاعاتی در باره ی اندازه ها و محل فایلهاست . در os/2 و ویندوز NT . سیستم فایل FAT، فایلی سازگار با MS- DOS است .
[نساجی] چربی - چرب

دیکشنری

چربی
اسم
fat, lipid, oil, grease, fatness, lubricityچربی
fat, creeshچاق
fat, suet, adiposeپیه
فعل
fatچربی دار کردن
fatفربه یا پرواری کردن
صفت
fatty, fat, oily, greasy, adipose, sebaceousچرب
obese, chubby, fat, overweight, fatty, pudgyچاق
fat, beefy, corpulent, tubby, plump, obeseفربه
thick, bulky, fat, stout, bigضخیم
aliphatic, fat, sebaceousچربی دار
fatسمین

ترجمه آنلاین

چربی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.