اسم مفعول فعل: رجوع شود به: forsake، واگذاشتن، ول کردن، ترک کردن، ترک گفتن، دست کشیدن از
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنها، یکتا، فقط، صرفا، یکتنه سایر معانی: تک، به تنهایی، دست تنها، بی مانند، یکه، محضا
فاش کردن، خیانت کردن، تسلیم دشمن کردن، خیانت کردن به سایر معانی: به دشمن کمک کردن، عهدشکنی کردن، گیر دادن، نارو زدن، مایوس کردن، سرخورده کردن، گمراه و سپس ترک کردن، از راه به در کردن، (برخلا ...
مرغک، جانم، جوجه مرغ تکان سایر معانی: افکندن، پرتاب کردن، (خودمانی) دور انداختن، ول کردن، (انگلیس - عامیانه - در مورد نامزد یا دوست پسر و دختر) ترک مراوده کردن، (عامیانه) بیرون کردن، به طور ...
متروک، خراب، ویران، حزین، بی جمعیت، مخروبه کردن، ویران کردن، از ابادی انداختن سایر معانی: تنها، تک، یکه و تنها، بی کس، خالی از سکنه، چول، پرت، سوت و کور، متروکه، واهشته، غیرقابل سکنی، در حال ...
1- کناره گیری کردن (از عضویت)، ترک تحصیل کردن، 2- از دایره خارج شدن، نامعمول شدن، حذف تصادفی، از قلم افتادگی حذف تصادفی، ترک کننده (به ویژه ترک تحصیل کننده)، کسی که ترک تحصیل میکند [کامپیوتر ...
پیش رفتن، مقدم بودن بر، پیش از چیزی واقع شدن سایر معانی: ارجحیت داشتن، (از نظر زمان یا مکان یا رتبه) جلوتر بودن، پیش بودن، قبلا آمدن، ارشدیت داشتن، رجوع شود به: forgo
ازروی بیچارگی، بیچاره وار، بطورعلاج ناپذیر
سر گردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل سایر معانی: بی کاشانه، آواره
شاه بلوط اروپایی، رنگ خرمایی مایل بقرمز سایر معانی: قرمز آلبالویی، (کسی را در جزیره ی بی آب و علف رها کردن و رفتن - سابقا دزدان دریایی این کار را می کردند) یکه و تنها رها کردن، بی کس و کار گ ...
ترک کردن، ول کردن، چشم پوشیدن سایر معانی: دست کشیدن (از)، رهاکردن، صرفنظرکردن، تسلیم کردن، واگذار کردن، از دست دادن، برگشتن [حقوق] صرفنظر کردن، ترک کردن، اعراض کردن، واگذار کردن، حقی را از خ ...
انکار کردن، منکر شدن، رد کردن سایر معانی: حاشا کردن، زیر (چیزی) زدن، باطل شمردن، نپذیرفتن، شانه خالی کردن، (ازدواج یا نامزدی را) لغو کردن، به هم زدن، جدا شدن [حقوق] رد و نفی کردن، انکار کردن ...