معنی

سر گردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل
سایر معانی: بی کاشانه، آواره

دیکشنری

بی خانمان
صفت
homelessبی خانمان
homelessبی مسکن
homeless, gadabout, mendicantدربدر
strange, whimsical, poor, alien, weird, homelessغریب
vagabond, homelessخانه بدوش
adrift, arrant, excursive, homeless, errant, fugaciousاواره
homelessبی مکان و منزل
adrift, erratic, stray, wandering, runabout, homelessسر گردان

ترجمه آنلاین

بی خانمان

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.