betray
معنی
فاش کردن، خیانت کردن، تسلیم دشمن کردن، خیانت کردن به
سایر معانی: به دشمن کمک کردن، عهدشکنی کردن، گیر دادن، نارو زدن، مایوس کردن، سرخورده کردن، گمراه و سپس ترک کردن، از راه به در کردن، (برخلاف میل خود) آشکار کردن، گویا بودن، نمایشگر بودن، افشا کردن، بروز دادن، برملا کردن، لو دادن، پرده برداشتن
سایر معانی: به دشمن کمک کردن، عهدشکنی کردن، گیر دادن، نارو زدن، مایوس کردن، سرخورده کردن، گمراه و سپس ترک کردن، از راه به در کردن، (برخلاف میل خود) آشکار کردن، گویا بودن، نمایشگر بودن، افشا کردن، بروز دادن، برملا کردن، لو دادن، پرده برداشتن
دیکشنری
خیانت کنید
فعل
betray, sell outخیانت کردن
betrayتسلیم دشمن کردن
reveal, disclose, divulge, give away, manifest, betrayفاش کردن
betray, sell overخیانت کردن به
ترجمه آنلاین
خیانت کردن
مترادف
abandon ، be unfaithful ، bite the hand that feeds you ، blow the whistle ، bluff ، break faith ، break promise ، break trust ، break with ، commit treason ، cross ، deceive ، deliver up ، delude ، desert ، double cross ، finger ، forsake ، go back on ، inform against ، inform on ، jilt ، knife ، let down ، mislead ، play Judas ، play false ، seduce ، sell down the river ، sell out ، stab in the back ، take in ، trick ، turn in ، turn informer ، turn state's evidence ، walk out on