محکم، با وقار، مهم، ذاتی، اساسی، جسمی، قابل توجه سایر معانی: وابسته به یا دارای ماده، مادی، واقعی، غیر تخیلی، موجود، حقیقی، سخت، استوار، مستدل، قانع کننده، عظیم، جادار، بزرگ، کلان، فراوان، و ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخلفات، گوناگون، خرده ریز، متفرقه سایر معانی: چیزهای گوناگون، چیزهای متفرقه
سرسری، ظاهری، صوری، سطحی سایر معانی: رویه ای، برونه ای، وابسته به سطح، مسطحه، مساحتی، هامنی، کم ژرفا، کم عمق، کم مایه، بی مایه، برونی [صنایع غذایی] صوری، سط حی، سرسری، ظ اهری ...
افراط، زیادی، فراوانی بیش از حد سایر معانی: زیادتی، زیاد بود، سرشاری، فراوانی، وفور
صفت عالی، عالی، افضل، مبالغه امیز، بیشترین، بالاترین، درجه عالی، خیلی عظیم سایر معانی: عالیترین، برترین، فرازین، فوق العاده، زیاده، بیش از حد، فزون برنیاز، مبالغه آمیز، (دستور زبان) صفت عالی ...
بلند، علوی، آسمانی، بهشتی، وابسته به عالم بالا سایر معانی: عرشی، الهی، وابسته بعالم بالا
جلو گیری، محو، فرونشانی، توقیف، قمع، موقوف سازی سایر معانی: سرکوبی، خفه سازی، (روانکاوی) باز داری، فروداشت، زدودگی (از ضمیر) [کامپیوتر] حذف . [برق و الکترونیک] حذف، جلوگیری - حذف حذف هر کدام ...
سبقت، برتری، تفوق، بلندی، افراشتگی سایر معانی: چیرگی، استیلا، چیری، رفت
حساس، اماده پذیرش، فروگیر پدیر سایر معانی: رجوع شود به: susceptible، پذیرنده، مستعد [برق و الکترونیک] پذیرنده، مستعد
خیز، ورم، سام، مغرور سایر معانی: افزایش، رشد، فزونی، ازدیاد، اماس، باد، بادکننده، متورم شونده، غلنبه [عمران و معماری] تورم - آماس - بادکردن - ورم کردن - آماس کردن - برآمدگی [صنایع غذایی] اما ...
ترکه، شلاق، گزینه، کلید برق، سویچ قطع برق وغیره، راه گزین، سویچ برق، تعویض، چوب زدن، راه گزیدن، سویچ زدن، جریان را عوض کردن سایر معانی: (به ویژه برای چوب زدن) ترکه، چوب، (برق) کلید، سویچ، دک ...
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد سایر معانی: سمبول، نشانه، نگر، دال، نمودگار، نمون، (موسیقی یا ریاضیات یا شیمی و غیره) نشان، علامت، مخفف، (روانکاوی) نمادمیل ناخود آگاه و سرکوب شده، بصو ...