پیشین، قدیمی، کهنه، کهن، زمان پیش سایر معانی: (قدیمی - شاعرانه) کهن، باستانی، عتیق، وابسته به ایام گذشته، سابق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه سایر معانی: ریزک، ریزچه، فروهر، خش، خردیزه، پاریزه [شیمی] ذره [عمران و معماری] ذره - دانه - جسم کوچک - ریزه - خرده [برق و الکترونیک] ذره - ذره هر جزء بسیار کوچک ماد ...
پودری، پودر مانند، گرد مانند سایر معانی: گردسان
تقدیر، سرنوشت، فلسفه جبری، جبر و تفویض سایر معانی: (الهیات) فلسفه ی جبری، (فلسفه ی calvin: پیشگزینی انسان ها توسط خدا برای بهشتی یا دوزخی بودن) فلسفه ی پیش گزینی، جبر وتفوی
فاسد شدن، متعفن شدن، چرک کردن، پوسیدن، گندیدن، چرک نشستن، گنداندن سایر معانی: گندیدن، پوسیدن، فاسد شدن، متعفن شدن، چرک نشستن، چرک کردن، گنداندن
فساد، پوسیدگی، گندیدگی سایر معانی: putrescencty گندیدگی
اثر، جرقه سایر معانی: کمترین اثر، ذره، اخگر
فرو نشستن، کاهش، خاموش کردن، کاهش یافتن، معتدل شدن سایر معانی: فرونشاندن (شهوت یا تشنگی یا خشم یا انتقام و غیره)، کام دل گرفتن، سیراب کردن یا شدن، تخفیف دادن، (آهک) کشتن، آبدیده شدن، (آتش) خ ...
(خودمانی) مست
تکه، مقدار کم سایر معانی: (عامیانه) یک ذره، خیلی کم، کمی، کماس (smidgin و smidgeon هم می نویسند)، smidgin مقدار کم، قطعه
ذره، نقطه، خال، لک، لکه یا خال میوه، لکه دار کردن سایر معانی: لکه، خالچه، کک مک، نقص، عیب، خدشه، بسیار کم، ریزه، خالدار کردن
رد، اثر، نشان، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم، طرح، دنبال کردن، رسم کردن، ردیابی کردن، اثر گذاشتن، پی کردن، پی بردن به، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن سایر معانی: بنک، نشانه، جای چرخ (و غ ...