معنی

ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه
سایر معانی: ریزک، ریزچه، فروهر، خش، خردیزه، پاریزه
[شیمی] ذره
[عمران و معماری] ذره - دانه - جسم کوچک - ریزه - خرده
[برق و الکترونیک] ذره - ذره هر جزء بسیار کوچک ماده، مانند اتم، الکترون، پروتون، مولکول، نوترون، ذره آلفا یا ذره بتا .
[زمین شناسی] ذره عنوانی عام که بدون هیچ محدودیتی در مورد شکل، ترکیب یا ساختار درونی، برای هر واحد قابل جدایش یا متمایز یک سنگ که (مانند یک ذره رسوبی که می تواند یک قطعه یا یک دانه باشد) معمولاً حاوی یک کانی است، به کار می رود.
[نساجی] ذره
[ریاضیات] ذره، جسم، نقطه مادی

دیکشنری

ذره
اسم
particle, bit, whit, speck, grain, iotaذره
small, crumb, debris, filings, particle, bitخرده
detritus, midget, mote, particle, bit, mammockریزه
term, word, vocable, particle, literacyلفظ
letter, talk, word, say, speech, particleحرف

ترجمه آنلاین

ذره

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.