معنی

(خودمانی) مست

دیکشنری

شکست خورده
فعل
smash, bustورشکست شدن
break down, overwhelm, smash, vanquish, crash, forceدرهم شکستن
grind, squelch, minify, smash, chop, abateخرد کردن
defeat, outdo, smite, crush, skunk, trounceشکست دادن
dash, smashبشدت زدن
smashدرهم کوبیدن
press, smashپرس کردن

ترجمه آنلاین

خرد شد

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.