speck
معنی
ذره، نقطه، خال، لک، لکه یا خال میوه، لکه دار کردن
سایر معانی: لکه، خالچه، کک مک، نقص، عیب، خدشه، بسیار کم، ریزه، خالدار کردن
سایر معانی: لکه، خالچه، کک مک، نقص، عیب، خدشه، بسیار کم، ریزه، خالدار کردن
دیکشنری
پشه
اسم
particle, bit, whit, speck, grain, iotaذره
point, spot, dot, part, jot, speckنقطه
speckلکه یا خال میوه
stain, spot, speck, blot, stigmaلک
mole, spot, freckle, blotch, dot, speckخال
فعل
blemish, tarnish, foul, taint, smear, speckلکه دار کردن
ترجمه آنلاین
لکه
مترادف
atom ، blemish ، blot ، crumb ، defect ، dot ، fault ، flaw ، fleck ، flyspeck ، grain ، iota ، jot ، mark ، mite ، modicum ، molecule ، mote ، particle ، point ، shred ، smidgen ، speckle ، splotch ، spot ، stain ، trace ، whit