شطرنجی سایر معانی: خانه خانه، وا گرفته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آزادکردن، نجات دادن، تحویل دادن، ایراد کردن(نطق وغیره)، رستگار کردن
عاری، ازاد، معاف، معاف کردن سایر معانی: مستثنی، بخشوده، مستثنی کردن، بخشودن [حقوق] معاف کردن، مستثنی کردن، بخشیدن، معاف، مستثنی
ناپرهیزکار، ناخوددار سایر معانی: بی بند و بار، ناخوددار (به ویژه در امور جنسی)، ناخویشتن دار، شهوتران، (ناتوان در نگه داشتن چیزی درون خود) ناگنجا، (قدیمی) بی تاءخیر، فورا، بی درنگ ...
متناوب، نوبتی، نوبهای، قطع کننده، تنفس دار، نوبت دار سایر معانی: ادواری، پستادار، پستامند، گاه ایستا، گاهوار [سینما] متناوب - حرکت متناوب [کامپیوتر] غیر دائمی، متناوب، دوره ای . [برق و الکتر ...
منقطع سایر معانی: وابریده، وقفه دار، غیرمداوم، نامتداوم، (ازهم) گسیخته، گسیخته، بریده، مقطوع، فاصله دار، غیر مسلسل، بریده بریده [برق و الکترونیک] منقطع، وقفه داده شده
پارچه پیچازی، شطرنجی سایر معانی: (شمال اسکاتلند) شال گردن پشمی (با طرح خطوط متقاطع)، پارچه ی پیچازی [نساجی] پارچه چهارخانه رنگی - پارچه شطرنجی - طرح چهاخانه رنگی - طرح شطرنجی [ریاضیات] پیچاز ...
شایع، حکمفرما سایر معانی: (گیاه) پر شاخ و برگ، انبوه، گسترا، فراوان، بی حدو حصر، فراگستر، زبانزد، پراکنده، (اسب و شیر و غیره) ایستاده روی دو پا، خیزیده، لگام گسسته، لجام گسیخته، وحشیگرانه، خ ...
محصور، منحصر، در مضیقه سایر معانی: (منطقه) ممنوعه، کرانبسته، محدود، واپاد شده، کنترل شده، تحت نظارت [حسابداری] محدود شده [ریاضیات] محدود شده
ساکت، ارام، بی صدا، صامت، خاموش، بی حرف، خمش، خموش سایر معانی: بی سروصدا، آرام، بی سخن، کم حرف، کم سخن، لال، گنگ، بی زبان، بی توضیح، کم صدا، کم سروصدا، نهفته، مگوی، نگفتنی، غیر ملفوظ، ناملفو ...
بی مهار، مهار در رفته سایر معانی: خودسر (انه)، (حرف) بی تکلف، رک و راست، ول، لجام گسیخته، (اسب و غیره) بی لگام، بی دهانه، بی افسار، بی لجام