incontinent
معنی
ناپرهیزکار، ناخوددار
سایر معانی: بی بند و بار، ناخوددار (به ویژه در امور جنسی)، ناخویشتن دار، شهوتران، (ناتوان در نگه داشتن چیزی درون خود) ناگنجا، (قدیمی) بی تاءخیر، فورا، بی درنگ
سایر معانی: بی بند و بار، ناخوددار (به ویژه در امور جنسی)، ناخویشتن دار، شهوتران، (ناتوان در نگه داشتن چیزی درون خود) ناگنجا، (قدیمی) بی تاءخیر، فورا، بی درنگ
دیکشنری
بی اختیاری
صفت
incontinent, impiousناپرهیزکار
incontinent, unrestrainedناخوددار
ترجمه آنلاین
بی اختیاری