بست متناوب [زبانشناسی] نوعی بست که در آن اندام فعال و اندام منفعل بهصورت متناوب با هم تماس پیدا میکنند، مثلا در تولید آواهای غلتان یا لرزشی مانند[r] در واژۀ «دره» ||| ...
واژههای مصوب فرهنگستان
جریان ناپیوسته [اقیانوسشناسی] جریان اقیانوسی یکسویهای که بهصورت متناوب متوقف میشود
[سینما] سیکل متناوب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] نقص ادواری نقصی که همواره وجود ندارد.
[برق و الکترونیک] مقدار نامی کارادواری مقدار نامی خروجی که بر اساس عملکرد وسیله در فواصل زمانی معین و نه پیوسته ی آن مشخص می شود.
[برق و الکترونیک] رله ی کار - ادواری رله ای که به منظور جلوگیری از داغ شدن پیچک آن، در فواصلی از زمان بی انرژی می شود.
[سینما] جلوه تناوب
[کامپیوتر] خطای متناوب، خطای غیر دائمی .
[عمران و معماری] جوش گوشه ای منقطع [زمین شناسی] جوش گوشه ای منقطع
[نفت] فرازآوری منقطع با فشار گاز
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.