unbridled
معنی
بی مهار، مهار در رفته
سایر معانی: خودسر (انه)، (حرف) بی تکلف، رک و راست، ول، لجام گسیخته، (اسب و غیره) بی لگام، بی دهانه، بی افسار، بی لجام
سایر معانی: خودسر (انه)، (حرف) بی تکلف، رک و راست، ول، لجام گسیخته، (اسب و غیره) بی لگام، بی دهانه، بی افسار، بی لجام
ترجمه آنلاین
افسار گسیخته
مترادف
berserk ، chaotic ، crazed ، crazy ، enthusiastic ، hysterical ، madcap ، noisy ، rabid ، riotous ، turbulent ، unchecked ، unconstrained ، uncontrolled ، uncurbed ، undisciplined ، ungovernable ، unmanageable ، violent ، wild