مقدار زیاد، بیشترین، بیش از همه، زیادترین سایر معانی: (صفت عالی: much) بیشترین مقدار، بیشتر، (صفت عالی: many) بیشترین تعداد، اکثر، در بیشتر حالات، اکثرا، غالبا، بخش عمده (با فعل جمع)، (صفت ع ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کینه جویی، انتقام، قصاص سایر معانی: (اسطوره ی یونان) الهه ی انتقام، نمسیس، سزا، بادافره، کیفر، مکافات، انتقام گیر، سزادهنده، کیفربخش، الهه انتقام
عقب گذاشتن، سبقت گرفتن بر، خیلی جلوتر از دیگری افتادن سایر معانی: (مسابقه و رقابت و غیره) پیشی گرفتن، جلو زدن، سبقت گرفتن، پشت سر گذاشتن، خیلی جلوتر از دیگری افتادن درمسابقه
از جناح خارجی بدشمن حمله کردن سایر معانی: (ارتش) جناح دشمن را دور زدن، از پشت حمله کردن، پیش دستی کردن، رندی کردن، (با زرنگی) رد شدن از، غافلگیر کردن
دورۀ بازآماد [علوم نظامی] فاصلۀ زمانی بین بازآمادهای پیدرپی
واژههای مصوب فرهنگستان
چشم انداز، غفلت کردن، مسلط یا مشرف بودن بر، چشم پوشی کردن سایر معانی: از بالا نگریستن (به)، مشرف و مسلط بودن بر، چشم انداز داشتن، پی نبردن، ندیدن، متوجه نشدن، نادیده انگاشتن، اغماض کردن، بر ...
نقض عهد، خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی دینی سایر معانی: نابکاری، نق عهد
ثبوت، اثبات، مسلمیت، اطمینان، قطعیت [ریاضیات] کیفیت مثبت بودن، مثبت بودن
محتاط، از روی احتیاط، با احتیاط، معقو ل سایر معانی: دوراندیش، هوشکار، مصلحت، مصلحت آمیز، صلاح، محتاطانه، (عمل) دست به عصا، حساب شده، سنجیده، حسابگر، سنجشگر، صرفه جو
خائن، میهن فروش سایر معانی: خیانتکار، وطن فروش، حاکم دست نشانده اجنبی
نوعی بازی قدیمی، لاتار، بخت ازمایی کردن سایر معانی: (معمولا با: off) به قرعه کشی گذاشتن، لاتاری کردن، (نادر- با: for) در قرعه کشی شرکت کردن، (در عرشه ی کشتی) توده ی طناب و پارچه ی بادبانی وغ ...
غاصب، ستمگر، مرتکب زنای بعنف سایر معانی: زناکننده به عنف، تجاوز کار جنسی