overlook
معنی
چشم انداز، غفلت کردن، مسلط یا مشرف بودن بر، چشم پوشی کردن
سایر معانی: از بالا نگریستن (به)، مشرف و مسلط بودن بر، چشم انداز داشتن، پی نبردن، ندیدن، متوجه نشدن، نادیده انگاشتن، اغماض کردن، بر فراز چیزی قرار گرفتن، سر بر آسمان کشیدن، فرازیدن، سرپرستی کردن، نظارت کردن، (نادر) بازرسی کردن، (قدیمی) با نگاه مسحور کردن، دیدبانگاه، محل تماشای مناظر اطراف
[زمین شناسی] توجه کردن
سایر معانی: از بالا نگریستن (به)، مشرف و مسلط بودن بر، چشم انداز داشتن، پی نبردن، ندیدن، متوجه نشدن، نادیده انگاشتن، اغماض کردن، بر فراز چیزی قرار گرفتن، سر بر آسمان کشیدن، فرازیدن، سرپرستی کردن، نظارت کردن، (نادر) بازرسی کردن، (قدیمی) با نگاه مسحور کردن، دیدبانگاه، محل تماشای مناظر اطراف
[زمین شناسی] توجه کردن
دیکشنری
نادیده گرفتن
اسم
perspective, outlook, landscape, prospect, view, overlookچشم انداز
فعل
overlook, conniveچشم پوشی کردن
neglect, overlookغفلت کردن
overlookمسلط یا مشرف بودن بر
ترجمه آنلاین
نادیده گرفتن
مترادف
discount ، disdain ، fail to notice ، forget ، ignore ، leave out ، leave undone ، let fall between the cracks ، let go ، let slide ، make light of ، miss ، omit ، overpass ، pass ، pass by ، pay no attention ، slight ، slip up