کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی سایر معانی: بایستگی، کارداد، مالیات، عوارض، ساو، باژ، (به ویژه در ارتش) ماموریت، گماردگی، (مکانیک) کارایی (مقدار کاری که موتور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاثیر، اثر، درجه تاثیر سایر معانی: (تاثیر دلخواه) اثر، فایده، ثمربخشی، سودمندی [بهداشت] سودمندی - کارآمدی
خرحمالی، نیروی حاصله از کاردستی، کد یمین سایر معانی: (عامیانه) کار سخت بدنی، کد یمین کارپرزحمت، کارسخت
الکترودودوَکنگاری [شنواییشناسی] آزمونی برای بررسی عملکرد دستگاه دهلیزی گوش درونی که در آن با قرار دادن الکترودهایی در اطراف چشم دودوَک را ثبت میکنند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
حاضر بجنگ شدن، تحت فشار شدید قرار دادن سایر معانی: (برای جنگ) آراستن، رزم آرایی کردن، صف آرایی کردن، (بیشتر به صورت اسم مفعول) جنگیدن، درگیر (کارزار) شدن، (از هرسو) مورد تاخت و تاز (یا انتقا ...
فرستاده، مامور سری سایر معانی: فرستاده (به ویژه عاملی که به ماموریت سری گسیل شده باشد)، مامور، نماینده، ایلچی، پیک
تلقین، یکدلی، انتقال فکر سایر معانی: همدلی، هم احساسی، احساس یگانگی (با همدردی: sympathy مقایسه شود)، هیپوتیزم و روانشناسی انتقال فکر [سینما] تشریک احساس
تاکید، تکیهء صدا، قوت، ضربه، اهمیت، تکیه سایر معانی: پافشاری، سفارش، (زبانشناسی - واژه یا عبارت و غیره) تکیه، تکیه ی کلام [حسابداری] تاکید [برق و الکترونیک] تاکید
مشغول سایر معانی: استعمال کردن، بکار گماشتن، استخدام کردن، مشغول کردن، بکار گرفتن، شغل [ریاضیات] معمول، رایج
گران کردن، عزیز داشتن سایر معانی: عزیز کردن، محبوب کردن، تحبیب کردن، دوست داشتنی کردن
حد دوام [خوردگی] بیشینهتنشی که یک قطعه میتواند، بدون شکست ناشی از خستگی، در فشار حاصل از تعداد مشخصی دور، معمولا در حدود 106 دور، تحمل کند ...
[برق و الکترونیک] توسعه یافته