نمایش دادن، نشان دادن، وانمود کردن، بیان کردن، نمایندگی کردن، نمایاندن، نماینده بودن سایر معانی: (در شعر یا نمایش و غیره) نشان دادن، مجسم کردن، تجسم کردن، تنمند کردن، (به صورت تحریف شده) شرح ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت سایر معانی: وکالت، نمونه، تصویر، عکس، تجسم، تنمندگری، تندیسگری، فرتور، بازنمایی، تصویرگری، تناوری، تن بخشی، وانمود، اظهار، بازنمود، تظاهر، هیئت ...
تکثیر کردن، دوباره ساختن، چاپ کردن، فرااوردن، دو بار تولید کردن، باز عمل آوردن سایر معانی: دوباره ایجاد کردن، تولیدمثل کردن، نوزایی کردن، زاییدن، بازآورش کردن، (تصویر یا نوشته یا آوا) تکثیر ...
خروش، غرش، خروشان سایر معانی: پر سروصدا، پرهیاهو، پر غلغله، پرخروش، (عامیانه) پر رونق، پر شور، توفانی، متلاطم، نعره کشی، فریادکشی، غریو، (دامپزشکی) سرماخوردگی اسب (همراه با صدای خس خس)، پر ب ...
خانه، اتاق، محل، جا، فضا، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن سایر معانی: جای کافی، گنجایی، امکان، شایش، (مجازی) جا، (جمع) مسکن، جای زندگی، آپارتمان، منزل، حاضران (در اتاق)، اهل اتاق، (قدی ...
درجه، تناسب، وزن، ترازو، نسبت، اندازه، معیار، پوسته، کفه ترازو، مقیاس نقشه، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرماسنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور، مقیاس، ...
منشی، محرر، کاتب نسخه های خطی، کتابت کردن، حکاکی کردن سایر معانی: (پیش از اختراع چاپ) کاتب، نویسنده، مولف، رونویس کننده ی تورات، دبیر، خط نویس، (قلم ویژه ی علامت گذاری روی چوب یا سنگ یا آجر ...
موشکافی کردن، مورد مداقه قرار دادن، بدقت بررسی کردن سایر معانی: (با دقت) نگریستن، وارسی کردن، پشت و روی چیزی را امتحان کردن، (دقیقا) معاینه کردن، خواندن، ژرف نگری کردن
دیدنی، قابل دید سایر معانی: دیدنی، قابل دید
پست، چاپلوس، دون، شایسته نوکران سایر معانی: وابسته به بردگان، بردگی، (قدیمی) برده، برده مانند، نوکرانه، چاکرانه، زبون، نوکر ماب، اهل خوش خدمتی، بله قربان گو، سرسپرده، کاسه لیس
جماع، مقاربت جنسی سایر معانی: روابط جنسی [بهداشت] مقاربت جنسی - روابط جنسی
خیال، شبح، تمثال، صورت خیالی، نمودناک، شباهت وهمی، شباهت ریایی، شباهتتصنعی سایر معانی: تصویر، فرتور، وانمودگر، تظاهر، ریاکاری