معنی

خانه، اتاق، محل، جا، فضا، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن
سایر معانی: جای کافی، گنجایی، امکان، شایش، (مجازی) جا، (جمع) مسکن، جای زندگی، آپارتمان، منزل، حاضران (در اتاق)، اهل اتاق، (قدیمی) به جای، از جانب، اتاق گرفتن (یا اشغال کردن یا کرایه کردن)، زندگی کردن (در محل بخصوص)، اتاق دادن (به)، به اتاق بردن، (مهجور) مقام، شغل، موقع، مجال
[معدن] اتاق (معادن زیرزمینی)
[کوه نوردی] تالار

دیکشنری

اتاق
اسم
room, chamberاتاق
house, home, cell, building, room, shackخانه
place, room, space, case, seat, steadجا
space, room, air, area, place, regionفضا
location, place, site, position, locality, roomمحل
فعل
bield, guest, inhabit, room, settleمسکن گزیدن
roomمنزل دادن به
roomوسیعتر کردن

ترجمه آنلاین

اتاق

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.