چهار گوش، چهار گوشه، مجذور، منشور قائم، چهار گوشه، چهار گوش، چهار یک سایر معانی: مربع، چهاربر، (جانور شناسی) استخوان چهار گوش، فک بند، مربع کردن، چهار گوش کردن، به قطعات مربع بخش کردن، (با: ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قرنطینه، قرنتینه، محل قرنطینه، قرنطینه کردن سایر معانی: (در اصل - کشتی که احتمال می رفت ناقل بیماری همه گیر باشد) نگهداری چهل روزه در بندر، در قرنطینه نگهداشتن
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن سایر معانی: (انگلیس) آرام کردن، خواباندن، quiet ارام کردن
پهنه، سر و صدا، راکت، راکت تنیس، جارو جنجال، صدای غیر متجانس، عیاشی و خوشگذرانی، مهمانی پر هیاهو، سر و صدا و اشوب کردن سایر معانی: جنجال، هیاهو، همهمه، مهمانی بزرگ و پر سر و صدا، سور و ساز، ...
کهنه، پاره، لباس مندرس، لته، پاره پاره کرد ن، بی مصرف شدن، کهنه شدن سایر معانی: تکه ی پارچه (برای پاک کردن و غیره)، ژند، لتره، (جمع) لباس مندرس، ژنده، کجینه، (کاشانی) وشگوا، چیز بی ارزش، دور ...
جامه، پوشاک سایر معانی: (قدیمی) جامه، لباس، رخت، ملبوس پوشاندن [نساجی] لباس - پوشاک - جامه - تن پوش
بالا بردن قیمت، صف ارایی کردن، دوباره جمع اوری کردن، دوباره بکار انداختن، نیروی تازه دادن به، سرو صورت تازه گرفتن، گرد امدن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن سایر معانی: (قشون در حال فرار یا عقب نش ...
خشم، پیچ، دست انداز، پلکان، سطح شیب دار، سکوب سراشیب، پلهء سراشیب، بالا بردن یا پایین آوردن، خزیدن، صعود کردن سایر معانی: شیب راهه ( که برعکس پلکان با وسایل چرخدار هم می شود در آن حرکت کرد)، ...
شایع، حکمفرما سایر معانی: (گیاه) پر شاخ و برگ، انبوه، گسترا، فراوان، بی حدو حصر، فراگستر، زبانزد، پراکنده، (اسب و شیر و غیره) ایستاده روی دو پا، خیزیده، لگام گسسته، لجام گسیخته، وحشیگرانه، خ ...
محدوده، رسایی، چشم رس، تیر رس، برد، خط مبنا، منحنی مبنا، حوزه، حدود، دسترسی، میزان کردن، اراستن، مرتب کردن، در صف اوردن، تغییر کردن، سیر و حرکت کردن سایر معانی: دامنه، گستره، گستردگی، وسعت، ...
(آمریکا - خودمانی) دوندگی (به ویژه برای امرار معاش)، کشاکش، به این در وآن در زدن، سگ دوی، عملیات رقابت امیز عنیف و شتاب امیز [برق و الکترونیک] موش دوان
درجه، دسته بندی، رتبه سایر معانی: درجه بندی، طبقه، ترتیب تقدم، (نیروی دریایی) درجه دار، مهناوی، میزان، مقدار، نظام اسمی، (دستگاه های حرارتی و غیره) مشخصات، قدرت، ظرفیت حرارتی، (شخص یا بنگاه ...