معنی

محدوده، رسایی، چشم رس، تیر رس، برد، خط مبنا، منحنی مبنا، حوزه، حدود، دسترسی، میزان کردن، اراستن، مرتب کردن، در صف اوردن، تغییر کردن، سیر و حرکت کردن
سایر معانی: دامنه، گستره، گستردگی، وسعت، گسترش، ردیف، خط، زنجیره، سری، رتبه، مقام، درجه، نوع، گونه، راسته، تنوع، سلسه جبال، کوه زنجیر، رشته کوه، (سلاح آتشین و موشک و غیره) برد، (موسیقی و صدا و آهنگ) تعداد دانگ ها، گستره ی صدا، سرگردانی، گشت، پرسه، کلگشت، چراگاه، دشت دام ها، مرتع، وابسته به مرتع، (با برق یا گاز) اجاق، ردیف کردن، رج بستن، رده بندی کردن، طبقه بندی کردن، به خط کردن، چیدن، آراستن، همقطار کردن یا شدن، پیوستن (به)، یکی شدن (با)، پرسه زدن، گشتن، گشت زدن، تردد کردن، (دام) در مرتع رها کردن، چراندن، (در جهت بخصوصی) گسترده شدن، امتداد یافتن، (سلاح یا موشک و غیره) برد معینی داشتن، گستره داشتن، توسعه داشتن، گسترش داشتن، (کشتی و هواپیما وغیره) شعاع عمل، (محل تمرین تیراندازی و موشک اندازی وغیره) میدان تیر، مربوط به چراگاه، چراگاهی، (زیست شناسی - میزان گسترش سرزمینی که گیاه یا جانور در آن بومی است) گستره، (ریاضی - آمار) برد، حوزه ی مقادیر، مجموعه ی مقادیر، دامنه ی نمره ها، دامنه ی دگرش، هدفگیری کردن، تنظیم تیر کردن، قلق گیری کردن، (نادر) هموار کردن، (در عرشه ی کشتی) طناب یا زنجیر لنگر را تا کردن (تا گوریده نشود)، عبور کردن، مسطح کردن
[علوم دامی] مرتع طبیعی گسترده
[شیمی] گستره
[عمران و معماری] دامنه تغییرات - فاصله - رشته کوه - حدود - برد - سلسله
[کامپیوتر] دامنه، محدوده، حوزه، برد .
[برق و الکترونیک] برد 1. فاصله از دستگاه رادار یا اسلحه تا هدف . 2. قابلیت مسافت هواپیما، موشک، اسلحه، رادار یا فرستنده رادیویی . 3. اختلاف بین بیشترین و کمترین مقدار کمیت متغیر . 4. خطی که با دو نشانه زمینی ثابت برای موشک، وسیله نقلیه و وسایل آزمایش دیگر تعیین می شود. 5. خط جهت معین شده با رادیو . 6. radio range. - محدوده، گستره، دامنه، برد
[مهندسی گاز] دامنه، حدودتغییرات
[زمین شناسی] گستره، بازه، محدوده، بازه، حیطه - در آب شناسی، یک خط تعیین شده یا واضح یا مسیری را گویند که موقعیت آن مشخص است و در امتداد آن، گمانه زنی ها در یک پیمایش هیدروگرافی انجام می شود. - در چینه شناسی، گستره، بازه، محدوده چینه شناسی. - در بوم شناسی، ناحیه جغرافیایی که در آن یک زیستمند یا گروهی از زیستمندان توزیع شده اند. در بوم شناسی مترادف: توزیع یا پراکندگی. - در زمین شناسی اقتصادی، ناحیه ای که در آن یک سازند کانی دار برون زد دارد؛ مثلا گستره آهن و گستره مس ناحیه lake Superior. یک کمربند کانی را گویند. - در زمین ریخت شناسی، الف) یک رشته کوه. همچنین خطی از تپه ها با ارتفاع نسبتا کم ب) اصطلاحی که برخی اوقات در استرالیا برای یک کوه منفرد استفاده می شود ج) یک محدوده یا کشور کوهستانی. این اصطلاح معمولا بصورت جمع کاربرد دارد.
[ریاضیات] برد
[معدن] شعاع تاثیر (زمین آمار)
[آب و خاک] مرتع،علفزار
[کوه نوردی] 1ـ رشته کوه , 2ـ علفزار

دیکشنری

دامنه
اسم
range, span, confine, limited areaمحدوده
range, win, winning, reachبرد
limit, range, periphery, precinct, ambit, scantlingحدود
area, sphere, domain, realm, scope, rangeحوزه
distinctness, reach, range, reliefرسایی
access, availability, accessibility, approachability, rangeدسترسی
rangeخط مبنا
rangeمنحنی مبنا
range, gunshotتیر رس
eyeshot, purview, rangeچشم رس
فعل
array, rangeدر صف اوردن
decorate, adorn, primp, blazon, illustrate, rangeاراستن
tune, adjust, collimate, modulate, temper, rangeمیزان کردن
rangeسیر و حرکت کردن
change, vary, revolve, rangeتغییر کردن
arrange, order, serialize, dispose, marshal, rangeمرتب کردن

ترجمه آنلاین

محدوده

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.