rally
معنی
بالا بردن قیمت، صف ارایی کردن، دوباره جمع اوری کردن، دوباره بکار انداختن، نیروی تازه دادن به، سرو صورت تازه گرفتن، گرد امدن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن
سایر معانی: (قشون در حال فرار یا عقب نشینی را) گردآوری و سامان دهی کردن، دوباره آماده شدن یا کردن، تجدید سازمان کردن، جمع و جور کردن یا شدن، (به منظور هدف مشترک) احضار کردن، فرا خواندن، دسته بندی کردن، احیا کردن، از نو جان بخشیدن، (دوباره) کنشور کردن، به کمک (کسی) شتافتن، دور کسی را گرفتن (و یاری دادن)، گرد آمدن، تجدید قوا کردن، جان تازه یافتن، جان گرفتن، نیرو گرفتن، بهبودی یافتن، (بازار سهام) دوباره بالارفتن (قیمت)، (پس از نزول) اوج گرفتن، افزایش قیمت، (ورزش - از عقب یا از امتیاز کمتر) به حریف رسیدن و جلو زدن، (مسابقه ی تقریبا باخته را) بردن، بیشتر کوشیدن، میتینگ، گردهمایی بزرگ، تظاهرات، اجتماع، مسخره کردن، به باد استهزا گرفتن، دست انداختن، مچل کردن
سایر معانی: (قشون در حال فرار یا عقب نشینی را) گردآوری و سامان دهی کردن، دوباره آماده شدن یا کردن، تجدید سازمان کردن، جمع و جور کردن یا شدن، (به منظور هدف مشترک) احضار کردن، فرا خواندن، دسته بندی کردن، احیا کردن، از نو جان بخشیدن، (دوباره) کنشور کردن، به کمک (کسی) شتافتن، دور کسی را گرفتن (و یاری دادن)، گرد آمدن، تجدید قوا کردن، جان تازه یافتن، جان گرفتن، نیرو گرفتن، بهبودی یافتن، (بازار سهام) دوباره بالارفتن (قیمت)، (پس از نزول) اوج گرفتن، افزایش قیمت، (ورزش - از عقب یا از امتیاز کمتر) به حریف رسیدن و جلو زدن، (مسابقه ی تقریبا باخته را) بردن، بیشتر کوشیدن، میتینگ، گردهمایی بزرگ، تظاهرات، اجتماع، مسخره کردن، به باد استهزا گرفتن، دست انداختن، مچل کردن
دیکشنری
تجمع
اسم
rallyبالا بردن قیمت
فعل
rallyصف ارایی کردن
rallyدوباره جمع اوری کردن
rallyدوباره بکار انداختن
reinvigorate, refresh, rallyنیروی تازه دادن به
agglomerate, assemble, constringe, convene, flock, rallyگرد امدن
rallyسرو صورت تازه گرفتن
support, backup, aid, champion, prop, rallyپشتیبانی کردن
reinforce, augment, amplify, bolster, amplify, rallyتقویت کردن
ترجمه آنلاین
تجمع
مترادف
assemblage ، assembly ، celebration ، clambake ، convention ، convocation ، get together ، mass meeting ، meet ، pep rally ، pow wow ، session