بد قضاوت کردن، بد داوری کردن سایر معانی: به غلط یا به ناحق قضاوت کردن، کژ داوری کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(قدیمی) خوشایند نبودن، (نادر) دوست نداشتن، تنفر داشتن از، بد دانستن، انزجار
گذاشتن چیزی در جای عوضی
غوغا، جمعیت، انبوه مردم، ازدحام کردن سایر معانی: مردم عادی، عوام الناس، خلق الله، توده ی مردم، مردم بی سروپا، اراذل و اوباش، چماق به دست ها، لات و لوت ها، غوغاگران، جماعت، گروه مردم، ازدحام، ...
مولکل، مادیزه سایر معانی: مولکول [شیمی] مولکول [برق و الکترونیک] مولکول کوچکترین ذره ای که یک عنصر یا ماده مرکب می تمواند به آن تقسیم شود و همچنان خواص شیمیایی آن عنصر یا ماده مرکب را داشته ...
صومعه، خانقاه، دیر، خانقاه راهبان، رهبانگاه سایر معانی: خانگاه (خانقاه)، میاسطو
راهب، تارک دنیا سایر معانی: دیرنشین، صومعه نشین
بامبول سایر معانی: شیطنت، مسخره بازی، بازیگوشی، کاسه زیر نیم کاسه، حقه بازی، دوز و کلک، کچلک بازی
حالت، مزاج، حال، مشرب، وجه، خاطر، حوصله، قلق سایر معانی: وضع، حالت (فکری یا احساسی یا روحی)، خلق، خو، روحیه، دل و دماغ، ویر، (جمع) خشم، اعراض، تلون روحیات، (دستور زبان) وجه، سردماه [سینما] ح ...
پوشچنگار یاختههای پایۀ پولکی [علوم پایۀ پزشکی] پوشچنگار یاختههای پایهای عموما در ناحیۀ صورت و گردن که بخشهای سطحی آن بهصورت پولکهای سفید صدف&z ...
واژههای مصوب فرهنگستان
نقطه، خرده، اتم، خال، ریزه، دره سایر معانی: ذره (مثلا ذرات شناوری که در نور خورشید در هوا دیده می شود)، پاریزه، (قدیمی)، رجوع شود به: may [نساجی] خس و خاشک - پنبه دانه پرزدار- گلوله الیاف پی ...
حرکت، جنبش، پیشنهاد، تکان، سیر، ژست، جنب وجوش، پیشنهاد کردن، اشاره کردن سایر معانی: جنب، میل، خواست، (در گردهمایی ها و غیره) پیشنهاد، طرح، (حقوق) درخواست از دادگاه (برای صدور حکم و غیره)، اش ...