misjudge
معنی
بد قضاوت کردن، بد داوری کردن
سایر معانی: به غلط یا به ناحق قضاوت کردن، کژ داوری کردن
سایر معانی: به غلط یا به ناحق قضاوت کردن، کژ داوری کردن
دیکشنری
سوءاستفاده
فعل
misjudge, misdeemبد قضاوت کردن
misjudgeبد داوری کردن
ترجمه آنلاین
قضاوت نادرست
مترادف
bark up wrong tree ، be misled ، be overcritical ، be partial ، be unfair ، be wrong ، come to hasty conclusion ، dogmatize ، drop the ball ، err ، misapprehend ، miscalculate ، miscomprehend ، misconceive ، misconjecture ، misconstrue ، misdeem ، misreckon ، miss by a mile ، mistake ، misthink ، misunderstand ، overestimate ، overrate ، prejudge ، presume ، presuppose ، put foot in ، stumble ، suppose ، underestimate ، underrate