معنی

نقطه، خرده، اتم، خال، ریزه، دره
سایر معانی: ذره (مثلا ذرات شناوری که در نور خورشید در هوا دیده می شود)، پاریزه، (قدیمی)، رجوع شود به: may
[نساجی] خس و خاشک - پنبه دانه پرزدار- گلوله الیاف پیچیده بدور ضایعات چوبی - نا خالصی جدا شده توسط چاقوها در ماشین کارد

دیکشنری

ماته
اسم
detritus, midget, mote, particle, bit, mammockریزه
small, crumb, debris, filings, particle, moteخرده
mole, spot, freckle, blotch, dot, moteخال
point, spot, dot, part, jot, moteنقطه
atom, monad, mote, atomyاتم
valley, vale, mote, deneدره

ترجمه آنلاین

موت

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.