معنی

حالت، مزاج، حال، مشرب، وجه، خاطر، حوصله، قلق
سایر معانی: وضع، حالت (فکری یا احساسی یا روحی)، خلق، خو، روحیه، دل و دماغ، ویر، (جمع) خشم، اعراض، تلون روحیات، (دستور زبان) وجه، سردماه
[سینما] حال و هوا / فضا - حالت
[ریاضیات] ضریب
[روانپزشکی] خلق

دیکشنری

حالت
اسم
state, case, condition, situation, mood, expressionحالت
mood, situation, condition, state, status, circumstanceحال
moodحوصله
face, mode, payment, form, moodوجه
temperament, mood, health, temper, disposition, bloodمزاج
disposition, mood, humor, grain, nature, watering placeمشرب
mind, memory, thought, remembrance, recollection, moodخاطر
mood, temper, tillقلق

ترجمه آنلاین

خلق و خوی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.