تفرقه، گسترش، ارایش قشون، قرارگیری قشون یا نیرو، موضع گیری سایر معانی: نظ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیری، گودی، غور، ژرفی، عمق، ژرفا، قعر سایر معانی: (سکوت یا احساسات یا اندیشه) شدت، فرط، بحبوحه، شور، (در) وسط، (معمولا جمع) در ته و تو (ی چیزی)، اندرونگاه، ژرفنا، پستی، فلاکت، (تیم های ورزشی ...
نزولی سایر معانی: نزولی [نساجی] کروماتوگرافی پایین رونده ( نزولی ) [ریاضیات] نزولی، کاهشی، کاهنده نزولی
نژاد، سرازیری، نزول، هبوط سایر معانی: فرود، فرو روی، پایین روی، زیرروی، فروشد، تبار، نسب، تخمه، نسل، پروز، فروسویی، زیرسویی، شیب، (با: on یا upon) یورش، حمله ی ناگهانی، خراب شدن سر کسی، سر ز ...
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن سایر معانی: بازنمود کردن، شناسا کردن، رسم کردن، ترسیم کردن [نساجی] تعریف کردن - توصیف کردن [ریاضیات] توضیح دادن، توصیف کردن، شرح دادن، رسم کردن ...
وصفی، تشریحی، توصیفی سایر معانی: (وابسته به علومی که با شرح و طبقه بندی سر و کار دارند) توصیفی، شناسا ساز، بازنمودین، کواشی، کواشگرانه، (دستور زبان) صفت توصیفی (واژه ی "big" در "a big tree" ...
تشخیص دادن، فاش کردن، دیدن سایر معانی: از دور دیدن، متوجه شدن (چیز دور دست یا مبهمی را)
تخصیص، اسم، تعیین، نقش سایر معانی: گزینش، انتخاب، انتصاب، عنوان، نام، لقب، کنیه، نامگذاری [عمران و معماری] تسمیه - مقصد [ریاضیات] معرفی، سمت، نقش
سرگذشت، تقدیر، سرنوشت، فلک، ابشخور، نصیب و قسمت سایر معانی: قضا و قدر، قسمت، فرجام، عاقبت
نابود کننده، ویرانگر، مخرب، خرابکار، ناو شکن سایر معانی: خراب کننده، انهدام آور
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز، بتفصیل شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن، شرح دادن سایر معانی: جز (جزئیات)، خرده، فرشیم، مو به موگویی، با آب و تاب گویی، (تص ...
پاک کننده، زداگر، زدایا، داروی پاک کننده، گرد صابون قوی سایر معانی: پاک سازی [علوم دامی] پاک کننده . [خودرو] مواد پاک کننده [شیمی] شوینده، مواد پاک کننده، پاکساز، زدایا، سایا [عمران و معماری ...