1- (درباره ی چیزی) تحقیق کردن 2- (رشته ی تحصیلی بخصوص) دنبال کردن 3- بررسی کردن، پرداختن به
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدا، تعالی، خداوند، ایزد، الله، پروردگار، یزدان، یاهو سایر معانی: (g بزرگ) خدا، کردگار، دادار، معبود، الهه، بت، دارگونه، شخص یا چیز مورد پرستش یا تکریم، خداوندگار
گشتن، چپ نگاه کردن، چشم گرداندن سایر معانی: (با چشم بسیار باز یا از حدقه بیرون زده) نگاه کردن، (از روی کنجکاوی یا تعجب) نظاره کردن، زل زدن، خیره شدن، عینک ایمنی، (در هواپیماهای روباز قدیمی) ...
خوب، زیبا، قشنگ، خوب سایر معانی: خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب
حقوق بگیر، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی، بخشش، عطاء کردن، مسلم گرفتن، اعطا کردن، بخشیدن، تصدیق کردن، دادن سایر معانی: اهدا کردن، عطاکردن، بخشیدن به، برآوردن، واگذ ...
اصل شکایت، اصل غصه، مایه غم، شکایت رسمی، شکوائیه سایر معانی: شکوه، شکایت، علت نارضایتی، غصه و غم [حقوق] بخش اصلی و عمده دعوی (یا اتهام یا کیفرخواست)
(آمریکا) نوبت کار شبانه (معمولا از نیمه شب تا هشت بامداد)، شیفت شبانه [نفت] شب کاری
چیز عجیب و غریب، چیز بی تناسب، تناقض دار، مضحک، غریب و عجیب، بی تناسب سایر معانی: مضحک و بی معنی، غیر عادی و تمسخر انگیز، پوچ و مسخره (معانی این واژه بیشتر تداعی منفی دارند)، (وابسته به سبک ...
صمغ، لثه دندان، انگم، قی چشم، درخت صمغ، چسب، چسباندن، گول زدن، وسیع کردن، با لثه جویدن، چسب زدن، صمغی شدن سایر معانی: رزین، سقز، انگژه، ژد، زفت، زنج، رجوع شود به: gum tree، (پشت تمبر پست و د ...
عادی بودن، معمول بودن، معتادیت، خوگرفتگی
عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه سایر معانی: خصلت، منش، سرشت، خلق و خو، نهاد، طبع، عادت م، مرسوم
گیج، مبهم، مه دار، نا معلوم سایر معانی: مه آلود، گرفته، غبارآلود، (کمی) دودآلود (از fog روشن تر و خفیف تر است)، نامشخص، ناروشن، مه گرفته