عادت، خوی، رسم، عرف، مرسوم، سنت، حقوق گمرکی، برحسب عادت سایر معانی: خویگیری، تراداد، برمانه، دیرمانه، (جمع) حقوق گمرکی، (مالیات) گمرک، (عوارض) گمرکی، (جمع با فعل مفرد) اداره ی گمرک، گمرکات، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطع کردن، جدا کردن، بریدن، زدن، محروم کردن، قطع جریان، راه میان بر، هر نوع وسیله قطع چیزی، منقطع، منفصل، بریده سایر معانی: 1- قطع کردن، وابریدن 2- ناگهان باز ایستادن 3- تعطیل کردن، بستن 4- ت ...
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
بند، سیل گیر، سد، اب بند، سد ساختن، مانع شدن یاایجاد مانع کردن، محدود کردن سایر معانی: بنداب، دریاچه ی پشت سد، آب سد، (معمولا با: up یا back) سد ساختن، (مجرا را) گرفتن، بستن، (مجازی) بندآورد ...
تاریک، تیره رنگ، سیاه، تیره، تار، ظلمانی سایر معانی: تارون، پشام، شبدیز، شبرنگ، خشین، تارین، (معمولا با: the) تاریکی، تیرگی، پشامی، تارونی، نفامی، شب هنگام، شبانگه، (بیشتر در مورد تئاتر و سی ...
تیرگی، تاری سایر معانی: تاریکی، ظلمت، نابینایی، کوری، بی بصیرتی، پنهانی [کامپیوتر] تیره گی [نساجی] تیرگی ( عکس روشنی )
کمبود، کمیابی و گرانی، قحط و غلا سایر معانی: کمداشت، کمیابی، (در اصل) گرانی، گزافی، گرانبهایی، کمبود خوراک، قحطی
قطعی، مصمم سایر معانی: واضح، آشکار، بی تردید، پر اراده، راسخ، معین، مشخص [ریاضیات] مصمم، قطعی
قطعی، قاطع سایر معانی: سرنوشت ساز، بنیادین، حساس، مهم، بی چون و چرا، مسلم، مصمم، پراراده، استوار، پابرجا، آهنگین
کم کردن، کسر کردن، وضع کردن، منفی کردن سایر معانی: کسر کردن از، کاستن از، منها کردن [ریاضیات] استنتاج کردن، کسر کردن، کم کردن
جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء سایر معانی: ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند ...
انکار، رد، تکذیب، عدم پذیرش، حاشا سایر معانی: ناخستویی، واسرنگیدن، ارندان، پرده پوشی، ناپذیرایی، عاق سازی، دست رد (بر سینه ی کسی) زدن، پس زدن، روگردانی، رجوع شود به: self-denial [ریاضیات] ضد ...